پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران

خاطره دیدار پزشک بدون مرز مازندرانی با سردارشهید عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهید موسی عموئی: دکتر سید ناصر عمادی پزشک ایرانی بدون مرز، متخصص پوست، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و از مجروحان شیمیایی حملات عراق به ایران است. وی عضو «شورای عالی کمسیون پزشکی جانبازان کشور» و «سرپرست مراکز درمانی جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در قاره آفریقا» بوده‌اند. فعالیت‌های وی در شهر بم به مدت بیش از یکسال پس از زلزله و همچنین کشورهای عراق، افغانستان و آفریقایی کنیا، غنا، تانزانیا، زیمبابوه، سومالی و بروندی موجب دریافت نشان ملی ایثار از رئیس جمهور ایران در سال ۱۳۸۹۹ برای وی شد. او همچنین از سایر کشورهای آفریقایی به دلیل مبارزه با بیماری ایدز و بهبودی سلامتی مردم نیز عناوین پرافتخاری را بعنوان پزشک بدون مرز ایرانی از رئیس جمهور بروندی، نخست وزیر و وزیر بهداشت کنیا، رئیس هلال احمر و وزیر بهداشت غنا و ... کسب نمودند. دکتر عمادی در کانال تلگرامی خود دلنوشته ی خواندنی از دیدار ماندگار و خاطره انگیز خود با سردارشهیدموسی عموئی در بیمارستان رازی قائمشهر را این چنین نقل می کند:

http://s8.picofile.com/file/8294400150/index091209007.jpg


یادی از یار عاشق

شهید موسی عمویی


هفته قبل در بازگشت از آفریقا در حالیکه مشعوف از دیدار مردم شهرم قائمشهر بودم
مشاهده نمودم، ورودی شهر به نام سردار شهید موسی عمویی مزین و منور شده بود ناگهان بنده را به فضایی هدایت نمود که گویا گنبد امام زاده ای را با دلی شکسته و دنیایی از التماس، نظاره میکنم.
دلم به خاطره سال ٧٤ با شهید بزرگوار پر کشید.
آنروز پزشک عمومی بخش اورژانس بیمارستان رازی بودم.
در حال طبابت بیماران، و اورژانس مملو از ازدحام بیماران بود.
فردی گوشه اتاق در حالیکه به سختی تنفس می نمود و هر از گاهی سرفه امانش نمی داد بسیار ساکت مظلوم منتظر بود تا نوبت او شود.
تا نوبت ایشان شد پیرمردی وارد اتاق شد آن بیمار (عمویی) از کنارم برخواست و گفت آقای دکتر این بیمار واجب تر هست.
از ایشان تشکر نمودم و گفتم حال خودتان هم خوب نیست تنفسی خوبی ندارید.
پیرمرد که از در خارج شد کودکی را آوردند باز هم عمویی گفت
دکتر جان " من خوبم کودک را معاینه کنید"
آنچنان شد هر کسی وارد می شد به گوشه اتاق می رفت تا دیگران را که بر خود مقدم میدانست معاینه نمایم.

آخرش کمی ناراحت شدم گفتم آقای محترم بالاخره چیکاره هستید میخواهید درمان شوید یا نه!!!

دستی به سرم کشید و گفت دکتر عمادی خیلی دلسوز بیماران هستید اما من پاسدار و جانباخته مردم نمی توانم زودتر از دیگران تقاضای درمان نمایم من با مدال جانبازی باید آخرین نفر دریافت کننده خدمت باشم.
در بخش اورژانس بستری و اکسیژن برایشان وصل نمودم.
بارها در ساعاتی که در اورژانس بستری بودند مشاهده نمودم بجای اینکه از من یا پرستاران از درد مشکل خود بگوید.
إظهار می نمود خانم پرستار، آقای دکتر اون مریض حالش خوب نیست یکبار دیگر معاینه شان نمایید.

سردار شهید موسی عمویی ها امام زاده های واقعی هستند. چون در رفتار و کردارشان مروج اخلاق و انساندوستی بودند.
در حالیکه هنوز از مرام و جوانمردی ایشان که منبعث از دین و انسانیت ایشان میباشد بسیار اندک میدانیم.

باید که جمله جان شویم تا لایق جانان شویم.
شهید موسی عمویی یادت بخیر و دلمان خیلی برات تنگ شده.

سید ناصر عمادی
پزشک بدون مرز




یکسال پیش در چنین روزی مازندران 13قهرمان را تقدیم انقلاب کرد!

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهید موسی عموئی: درست یک سال پیش مازندران در این روز ۱۳ شهید و چندین جانباز را تقدیم این نظام کرد...و فراموش نکردیم که بر ما چه گذشت ...


به بهانه ی بیستمین سالگرد شهادت سردارمهربانی های لشکر25کربلا

پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی  عمویی:  21 رمضان ؛ سالروز عروج عاشقانه ی سردار مهربانی ها ، شهید والامقام و جانباز شیمیایی ، موسی عمویی  است. شهیدی که به "شهید ماه قرآن" شهره شد چراکه سالگرد ولادت و شهادتش در ماه نزول قرآن واقع شد. سردار عمویی از فرماندهان به نام لشکر 25 کربلای  مازندران است که در این ایام نورانی و در شب شهادت مولایش علی بن ابیطالب(ع) به دیدار معبودش شتافت.  دست نوشته ای به بهانه سالگرد شهادت این سردار دلیر اسلام و تقدیم به روح بلند و ملکوتی این سرباز و جان نثار امام روح الله(ره) شده است؛
http://s7.picofile.com/file/8257858484/20SALGARD_SHAHIDAMOEI_IR.jpg

تقدیم به روح بلند و عرشی پدر مهربان و فرمانده دلیر ، سردارشهید موسی عمویی

فرمانده و سرباز دلیر روح الله! سلام و درود خداوند برتو باد!
درود بر تو باد، بر تو که هر درودی پیش رویت قد خم می کند و سر بر آستان شیداییت می نهد. این همه وسواس و اشتیاقی که این قلم لرزان برای رازگشایی با تو دارد عجیب است. گمان می کنم که حرمت قلم نیز در پیشگاه تو رنگ می بازد و بی فروغ جلوه می کند. مگر می توان با پر خیال به گفتگو با شهد نوشیده ی عشقی نشست که از پی یک قد قامت الصلاه دیدار معشوق را تکبیر گفته است؟ نه! بازهم هجمه تصورم گنجایش این حجم ایثار را ندارد و نبض قلمم نیز به سکوت می رود، چه توان کشیدن واژگان را ندارد و بس بی مایه می نماید.
اما بازهم بهانه ای دست داده تا با تویی که نمی شناسمت به سخن بنشینم. با تو که نمی دانم از کجایی و میعادگاه وصال محبوبت کجا بوده؟ خاک تف دیده ی شلمچه... بغض آبی ترک خورده اروند و کارون... فاو و مریوان... که هرجا باشد، میراث دار تو و شاهد عشق بازی تو و معبودت بوده... خوب که گوش می سپارم هنوز هم می توان آوای شعفناک پر ملائکه ای را شنید که رزم دلاورانه ات را بزمگاهی تدارک دیدند تا نماز معبودیتت را با "سلامی" به آغاز بنشینی و جاودانگی را بیاغازی.
اما من هنوز برای گره گشودن سخنم با تو، بی رمزی گره گشا مانده ام متحیر از اینکه سپیدی کاغذ چگونه یارای کشیدن نوایی را دارد که دم از سخن گفتن با تو می زند و گلگونی خونت چهره اش را شرمگین نمی سازد؟ نه! مثل اینکه دیگر مطمئن شدم که حرف زدن با تو، کار من زمینی نیست، که قلم سیاه روی و کاغذ شرمسار از سپیدیِ به غایت بی مایه و کم قدر نیز کم می آورند! تو را، ایثارت را، شیوه رندی و عاشقی ات را کم می آورند!
اما نمیخواهم که بین فاصله من و تو گم شود که می خواهم این فاصله ها کمرنگ تر شوند، حرمت خونت را پاس بدارم و سنگری از علم و حلم بر پا نهم و نبردی دیگر را با پیروزی درخشانی رقم زنم تا نشان دهم وامدار شایسته و هرچند ناچیزی برای جان عاشق تو بوده ام، از علمت سربندی بسازم و در کشاکش مبارزه با جهل و کژفهمی های زمانه، عَلَمت را بر زمین ننهم و راهت را آنگونه که در شأن توست ادامه دهم.
باز هم نوایی آشنا می آید...
کجایید ای شهیدان خدایی... بلا جویان دشت کربلایی... .

از روحت استمداد می طلبم تا یاد و راهت را همواره چراغ دار مسیرم سازد و من کم مقدار را توانی مضاعف بخشد تا ارزش هایت را تداوم بخشم.
برای ما و همه جوانان ایران ما ، دعا کنید که سخت محتاجیم ....
روحت شاد مرد بزرگ ؛ قهرمان مهربان زندگی ام ....


فرزند حقیرت؛ سیدمصطفی رضایی
21 رمضان المعظم 1437
*****