پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران
پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران

شبی که اشک علیرضا، اشکم را درآورد!/خاطره ای کوتاه از شب یادواره

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی سردارشهید موسی عمویی: شب جمعه هشتم آذر ماه 92 ! گوش تا گوش اطراف حسینیه عاشقان ثارالله قائمشهر خودروهای پارک شده به حدی زیاد بود، که کوچه های پشت حسینیه را 3 بار چرخیدم تا در نهایت در پس یک کوچه بتوانم برای خودروام جای پارک پیدا کنم. اما بی نهایت تکان دهنده و جالب بود و به 3 بار چرخیدن می ارزید وقتی در نهایت که دلسرد می شوی که چرا هیچ جایی برای خودروات نداری ، به یکباره جای پارک برایت پدیدار میشود، آنهم چه جایی ؟! خودروی با پلاک جانبازی، که یک جانباز در حال پیاده شدن از آن بود! صدایم کرد: پسرم! برای یادواره آمدی؟! گفتم: بله قربان! در حالی که تازه خودرواش راخاموش کرده بود، دوباره استارت زد و ماشنیش را جلوتر برد تا جا برای خودروی من هم پیدا شود ، اما درحالی که مسرور بودم که بعد از چندین بار دور زدن، بالاخره جای پارک گیرم آمد، به یکباره جمله ای تکان دهنده در پشت شیشه ی خودروی آن جانباز تاثیر عجیبی بر من و آنچه در ذهنم بود ، گذاشت ، نوشته شده بود:

ما را طواف کعبه جز دور یار نیست!

کز هر طرف رویم ، خدا روبروی ماست!

بگذریم! با آن جانباز روبوسی کردم و تشکر ویژه ، گفتم : حاج آقا!  اجازه میدهی باهم و در معیت شما به داخل حسینیه برویم، دیدم لبخندی زد و چیزی نگفت، در حالی متعجب بودم که چرا پیاده نمی شود، دیدم پسرش از صندوق ماشین ، ویلچری در آورد،کمک کرد و پدر بر آن نشست ، لبخند از لبانش برداشته نمیشد ، اشاره ی به من کرد و گفت: جوان! من پای قدم زدن ندارم! ما قدم هایمان را در آن 8سال برداشتیم و حالا نوبت شماست! محکم قدم بردار تا خدای ناکرده در زندگی سر نخوری!
در حالی که مات و مبهوت از صحنه ی روبرویم و سخنان تاثیرگذارش شده بودم، گوشی همراهم زنگ زد و علیرضای عزیز،فرزند چهارم و رشید سردارشهید عمویی پشت خط بود، گفتم خودرویم را پارک کردم ، دارم میایم داخل ! اما او مثل همیشه مرا شرمنده مرام و معرفتش کرد و بخاطر منه کمترین، به استقبالم آمد. با هم داخل رفتیم. عزیز دلم ، آقا محمدحسین، فرزند ارشد و نائب سردارشهید عمویی،  و برادر عزیزم ، آقا حمیدرضا فرزند دوم و خوش روی شهید عمویی و چندنفر از دوستان دیگر را دیدم و احوال پرسی گرمی کردیم و دقایقی در انتهای حسینیه جلوس کردیم و سپس با اصرار برادرم ، علیرضا، به ردیف جلوی مراسم رفتیم که بزرگان نشسته بودند . در مسیر دو سرور متواضع و دوست داشتی ، جناب سرهنگ روحانی و ابکائی، از همرزمان شهیدعمویی و از فرماندهان دفاع مقدس را دیدم و احوال پرسی کردیم. قلباً و بی ریا دوستشان دارم. حاج آقای صادق نژاد ، مداح سلحشور مازندرانی که با نوایش خصوصا بارالها جزیره مجنونش، روح انسان را به مناطق عملیاتی می برد ، گپ و گفتی داشتیم . در جلوی مراسم هم که رسیدیم  ،بزرگان زیادی نشتسه بودند. از سرداراسکندرمومنی(رییس پلیس راهور کشور)، تا سردارسعادتی(
معاون اسبق هماهنگی بسیج سپاه منطقه 3 کشوری و استاندار اسبق گیلان) و حضرت آیت الله معلمی(عضومجلس خبرگان رهبری و امام جمعه قائم شهر ) و بسیاری از بزرگان و فرماندهان سابق دفاع مقدس .

مراسم با شکوهی بود، فضای بسیار عرفانی و تاثیرگذاری بود. در این یادواره ها، یک سری افراد هستند که در مقابل دیدگان نیستند ، ولی حضور دارند و شاید زحماتشان با خدماتشان نمود پیدا می کند. همیشه علاقه مندم که سیمای مهربان و نازنینشان را ببینم ، چون این انسان های بزرگ برایم خیلی عزیز و قابل ستایش هستند ولی در مراسم یادواره گذشته هم عمده زحماتشان در پشت صحنه بود و خیلی کم دیدمشان. حاج عباس بازیار. حاج مهدی اسلامی. و خیلی های دیگر که من با آنها افتخار آشنایی ندارم . خداوند حفظشان کند. صادقانه و بی منت زحمت می کشند.

دیشب حس عجیبی داشتم! مدام علیرضا را می پاییدم! چشمانش! هرزگاهی به عکس پدر می افتاد! دقیقا در مقابل عکس سردارشهیدعمویی نشسته بودیم. این پسر ، نگاهش مظلومانه و غریبانه است.برادر پاک دل و مهربانش، کمیل ، نیز مثل اوست. اصلا پسران رشید سردار عمویی ، دلی دارند به وسعت دریا ، بی کینه و مهربان و متواضع. البته از پدری که عاشق مکتب حسین (ع)بود و از مادری که زینب گونه و فاطمه گونه، هم پدر بود برای آنان و هم مادر ، چنین فرزندان بزرگی، دور از انتظار نیست.

داشتم می گفتم! دیشب برادر کمیل از ما دورتر بود و من و برادرم علیرضا، کنار هم بودیم. یعنی افتخار داشتم در کنارش بنشینم.اما حس غریبی بود! این پسر کمتر غم های دلش را می گوید. اما من دیشب توجه زیادی به او داشتم ودائما می پاییدمش! ناگهان مجری برنامه شعری خواند که من قبلا از زبان مرحوم آقاسی شنیده بودم:

دلم تنگ شهیدان است امشب *** که همرنگ شهیدان است امشب

من از خون شهیدان شرم دارم *** که خلقی را به خود سرگرم دارم

زمن پرسید ، فرزند شهیدی! *** که بابای شهیدم را ندیدی؟!

دلم لرزید! دیدم علیرضا روی عکس پدر زوم کرده است و چشم از چشم پدر بر نمی دارد!!!

....

آیت الله صدیقی، امام جمعه موقت تهران و مشاور مقام معظم رهبری و استاد برجسته اخلاق سخنانی تاثیرگذار ارائه کرد و به نوبه خودم بسیار لذت بردم . حاج سعید حدادیان در جایگاه حاضر شد! اشعارش سوز خاصی داشت . حاج سعید گفت و گفت و گفت تا رسید به طنین خاطره انگیز یاد امام و شهداء ... دل و میبره کرببلا...

اشک ها سرازیر شد!

یاد دارم ، خیلی وقت ها  پیش ، به برادرم ، علیرضا، گفتم : نبود پدر ، آزارتان نمی دهد؟!

لبخندی زد و آهی کشید و گفت : عادت کرده ایم!

اما دیشب، در گوشه ای برادرم محمدحسین و برادرم حمیدرضا را می دیدم که چشمانشان سرخ شده بود و اشک میریختند... همینطور که از مداحی حاج سعید فیلم می گرفتم ، حواسم به آنها هم بود! چند لحظه ای از علیرضا غافل شدم! سرم را که برگرداندم! دیدم سرش پایین است و چشمانش را محکم بسته است و تکان می خورد! سرش را که بالا آورد، فقط عکس پدر را نظاره می کرد! به پهنای صورت این پسر اشک ریخت! وای که چقدر چشمان اشک بارش غم بار و مظلومانه است...

دیشب فهمیدم !

فهمیدم که  هنوز به نبود پدر ، عادت نکرده است!


اشک ، امان نمی دهد ، چیزی بگویم...


و العاقبة للمتّقین...


العبدالفانی؛

سیدمصطفی رضایی

دل نوشته های میهمانان پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید عمویی، سری ۳

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهید موسی عموئی: با درود و سلام و صلوات به ارواح طیبه شهداء و امام شهداء، بازهم صفا و صمیمیت همه ی شما خوانندگان ، مخاطبان و میهمانان پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید عمویی، ما خادمان این سایت را شرمنده و شرمسار کرد. بازهم موجی از دل نوشته ها و یادبود های شما سروران عزیز به دست ما رسید . عرض سپاس و درود بیکران نثار شما سروران و الطاف شما دوستان گرامی ، در این مطلب، برگی دیگر از دل نوشته های شما دوستان مهربان را قرار داده ایم.  

 انشاالله که مارا از مهر و محبت قلم های خود ، دریغ نفرمایید...منتظرتان هستیم... 

نوشته شده توسط : سپهسالارگیلان

 باسلام و ادب،خداوند سردار بزرگ، عمویی متواضع و قهرمان را رحمت کند.عکس پنج شهید واقعا دیدنی است.صلوات

 

نوشته شده توسط : لباس خاکی ها 

سلام خدا بر شهیدان راه حقسلام خدا بر رهروان و پیروان راستین شهداءخدا قوت و خسته نباشدخدا خیرتون بدهالتماس دعاحاج عمار - همشهری شهیدLebaskhaki.ir 

 

نوشته شده توسط :  سیدمحمدحسین طباطبایی

کسی که در راه خدا کشته می‌شود هرگز نمی‌میرد، بلکه زنده است و نزد خدا روزی می‌خوردوکسی که به جبهه حق علیه باطل می‌رود ازروی آگاهی وایمان قوی به آنجا می‌رود و هیچ زوری او را به جبهه نفرستاده است. 

ادامه مطلب ...

نظر قابل تامل مخاطبی بزرگوار به سایت سردار شهید عمویی

 پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی عمویی : در بین نظرات و مطالب ارسالی کاربران ،مخاطبان و میهمانان بزرگوار وب سایت سردارشهید عمویی ، مخاطب عزیز،ارزشی و بزرگواری با نام مستعار " خادم الشهداء " نظر قابل تامل و پرمحتوایی را ارسال کرده اند. اگرچه متن پیام این سرور ارجمند، کوتاه است اما از لحاظ کیفیت بیان بسیار پرمغز می باشد .  

با آرزوی سلامتی برای این مخاطب ارزشی ، عرض می داریم که همه ی ما محتاج دعا هستیم و بیاییم برای فرج آقایمان ، حضرت ولی عصر(عج) ، سلامتی و طول عمر مراجع عظام تقلید خاصه رهبرمعظم انقلاب (حفظه الله) و عاقبت بخیر همه ی جوانان عزیز این مرز و بوم دعا کنیم.  

************ 

سلام. وب سایت جذاب و پر محتوایی دارید... خدا اجرتون بده... اکثر اسامی شهدایی که تو سایتتون ازشون نام بردید... کسایی هستند که از 4پنج سالگی چشممون به اسم و عکسشون سو گرفت... دوستای دست نیافتنی بابام بودند... یه جورایی ما هم با اونا دوست هستیم... هر روز بهشون سلام میدیم ...گه گاهی هم سیگنال میگیریم!
حالا بعد بیست و چند سال از پایان جنگ... نگاه حسرت امیز پدرم که چرا با دوستاش نرفت رو تو چشماش می بینم ... عین یه ژن به ما هم سرایت کرده...
برام دعا کنید