پایگاه اطلاع رسانی سردارشهید موسی عمویی وسطی کلا : این روزها مصادف است با سالروز ازاد سازی سوسنگرد . به همین مناسبت پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری ناگفته هایی از چگونگی ازاد سازی آن بیان نموده است .
آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیتهای اثرگذار جنگ تحمیلی بهشمار میرود که ضربه سنگینی به برنامههای ارتش عراق زد. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیتهای اثرگذار جنگ تحمیلی بهشمار میرود که ضربه سنگینی به برنامههای ارتش عراق زد. متن زیر از امیر سرلشگر سلیمی، فرمانده سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران که آن زمان ریاست ستاد جنگهای نامنظم را برعهده داشت، از روزهای حساس منتهی به آزادسازی سوسنگرد و نقش حضرت آیتالله خامنهای در این پیروزی میگوید:
* اینها فرشتهاند!
بیستودوم آبان ماه سال 1359، ستوان اخوان به من زنگ زد و گفت: ما سخت در زیر آتش دشمن هستیم؛ محاصره لحظه به لحظه بیشتر تنگ میشود و از همه مهمتر، آذوقهی ما هم تمام شده است. خواستم اول شرایط فعلی سوسنگرد را به شما بگویم و بعد هم در این بیآذوقهای بگویم که تمام مغازههای سوسنگرد باز است ولی صاحبان آنها رفتهاند. من نمیدانم اجازه دارم که بروم از این مغازهها یک مقدار بیسکویت و مواد غذایی بردارم یا نه. شما از حضرت آقا سؤال کنید که تکلیف من چیست؟ حضرت آقا برای اقامهی نماز جمعه در تهران تشریف داشتند. به ستوان اخوان گفتم: از کجا تلفن میکنی؟ دیروز که سوسنگرد بمبباران شد؟ گفت: مقداری سیم گیر آوردم و از این تیرهای چوبی که برای تلفن بود، بالا رفتم و این را وصل کردم، موقتاً دارم صحبت میکنم. شما بگویید که تکلیف من چیست؟(1)
حضرت آقا در آن روزی که با بنیصدر صحبت میکردند، میفرمودند: «باید به فکر اینها [نیروهای مستقر در سوسنگرد] باشیم، اینها فرشته هستند. ضرر شهادت اینها برای ما بهمراتب بیشتر از سقوط سوسنگرد است، چون بالاخره ما سوسنگرد را از چنگ این خبیثهای بعثی بیرون میکشیم، اما اگر آنها شهید شدند، ما چهکار کنیم؟»
من صبح جمعه، بیستوسوم آبان تلفن را برداشتم و با حضرت آقا تماس گرفتم. گزارش این افسر را به عرض حضرت آقا رساندم. به ایشان عرض کردم: آن قولی که بنیصدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاشهایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند، بنیصدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمیهد. آن قولی که بنیصدر به شما داد، عمل نشده است. این مطلب را به عرض حضرت آقا رساندم. ایشان ابتدا به منزل حضرت امام رحمةاللهعلیه تشریف بردند و گزارش جنگ را به عرض ایشان رساندند. از آنجا هم به شورای عالی دفاع رفتند و همین مطالب را در شورای عالی دفاع مطرح فرمودند. بنیصدر در آن جلسه گفته بود که من دنبال کار هستم، پیگیری میکنم و شما نگران نباشید. وقتی ما این را شنیدیم، خیلی خوشحال شدیم.
روز بیستوچهارم گذشت. صبح روز بیستوپنجم، حضرت آقا به اهواز تشریف آوردند و به ستاد آمدند. من گزارشی را به عرض ایشان رساندم و گفتم: وضع اینطور است. بنیصدر به قول خود عمل نکرده است. این هم که در شورای عالی دفاع به شما گفته که من اقدام میکنم، در این چهلوهشت ساعت، من آثار و قرائنی از اقدام ندیدهام. اگر قرار است تیپ یا یگانی جابهجا شود، قرائن آن مشهود است. ما از حرکت دشمن در جبهه میفهمیم که استعداد آن چقدر است، ترکیب آن چیست، چه کاری میخواهد بکند. برآورد وضعیت میکنیم. من آثاری در این چهلوهشت ساعت از این کار ندیدم.
ادامه مطلب ...پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی عمویی وسطی کلا : دوست بزرگواری ، روایت زیر را از سردار مهربانی ها ، شهید عمویی ، برای ما ارسال کرده اند ، باتشکر فراوان از حسن نظر و محبت کاربر گرامی با نام مستعار " سردار ایثارگر " ، این روایت را عیناً منتشر می نماییم :
سال 1364 در «کوه قلقله» مستقر بودیم که به سردار شهید «عمویی» خبردادند خانواده ایشان از قائم شهر تماس گرفته و گفته حال دخترشان خوب نیست، ایشان خودشان را به قائم شهر برسانند؛ اما سردار عمویی هیچ توجهی نکرد تا این که چند بار دیگر نیز تماس گرفتند؛ لذا ایشان با اصرار رفقا راهی قائم شهر شد.
دو - سه روزی از رفتن شهید عمویی نگذشته بود که دوباره ایشان را در منطقه دیدم. خدمت ایشان رسیدم و گفتم: «شما چرا آمدید؟ مگر فرزندتان مریض نبود؟».
شهید عمویی مثل این که هیچ مصیبتی ندیده باشد گفت: «چرا، اتفاقا بیماری شدیدی هم داشت و براثر همین بیماری به رحمت خدا رفت». من که خیلی از شنیدن این خبر ناراحت شده بودم، دوباره گفتم: «فرزندتان از دنیا رفته و دوباره به جبهه آمدید؛ چرا در شهر نماندید تا چند روز بگذرد؟».
ایشان در جواب گفت: «خب فرزندم مریض بود و پیش خدا رفت، حالا چه علتی دارد که من از بچه ها دور باشم. من مسؤول این بچه های رزمنده هستم و باید در کنار آنها باشم و از آنها مواظبت کنم».
واقعاً سردار شهید موسی عمویی، سردار ایثارگر و باگذشتی بود که به خاطر رزمندگان، از خود و خانواده اش می گذشت.(266)
راوی: محمد قلی زاده
بسم رب الشهداء و الصدیقین
همچنین از روستائیان عزیز و شهید پرور وسطی کلا سپاسگزارم که همیشه در صحنه بوده اید ، انشاالله تا آخر در صحنه خواهید بود ، از همه شما معذرت می خواهم که بعلت حضور دائم در جبهه ها ، نتوانستم به عمران و آبادانی بپردازم .
امید است خادم و خائن را از هم تشخیص داده و به خادمین کمک نموده ، تا روزی انگشت حسرت به دندان نگذارید که چرا بیراهه رفتیم !
ادامه دارد...