با سلام و سپاس از محبت های خوانندگان عزیز، مطالب زیر تنها بخشی از همه ی الطاف شما میهمانان عزیز و عاشقان به راه و یاد شهدای دفاع مقدس خاصه سردار مهربانی ها، شهید عموئی است. باز هم در انتظار محبتهای شما هستیم...
توسط:بسیجی
از این شهید مازندران قائمشهر وسطی کلا چه بگویم . یاد شلمچه، هفت تپه ، گردان محمد باقر لشکر25کربلا . هر چه از این شهید بگویم کم گفتم .خدایا...
توسط:گمشده
من از یاران عاشق مینویسم
ز اسرار حقایق مینویسم
نه از باران، نه از شبنم، نه از گل
من از داغ شقایق مینویسم
ضمن سلام خسته نباشی .خیلی خوشحال شدم که همچنین سایتی در مورد سردار شهید انقلاب، سردار موسی عموبی ساختید خدا خیرتان دهد .چون خیلی از شهدا واقعا غریبندو حیف است که به فراموشی سپرده بشوند. سردار عمویی شهیدی بود که کل جنگ وتو جبهه ها جنگید ویعد جنگ هم عقب ننشست وتا اخر ادامه داد. نویسنده محترم مطمئن باش شما اجرشو از خدا میگیری ولی جا داره که بیشتر از این در مورد سردار عزیزمان مطالب گفته شود با تشکر ...گمشده
توسط:123
از شما بسیار متشکرم که تمام این زحمات را برای حفظ اثار شهدا می کنید امید ان را دارم که اجرش هین کار را از خداوند متعال بگیرید سپاس فراوان به خاطر تمام همتتان.
توسط:کوچیک شما حسن
سلام بزرگوار. وب پر محتوا و قشنگی دارید!
خدا خیرتان بدهد که شهیدان را به یاد سپرده اید نه به خاک!!
راستی من با اجازه لینکتان کردم! به کوچه باغ ما هم سری بزنید
توسط:خواهر | |||||
خیلی قشنگه، اگه امکان داره فیلمهای مستند از سخنان و دلاوریهای این شهید خدایی را در سایت بگنجانید. |
توسط:نسیم
قدومتان مبارک. همیشه از شهید بنگارید و از پیرویش.
ادامه نظرات در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
قایمشهر ، قایم شهر ، قایمشهر ، قایم شهر ،شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ،قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، شهید موسی عموئی ،شهیدموسی عموئی ، شهیدموسی عمویی ، شهید موسی عمویی ، شهیدعمویی ، شهید عمویی ،شهید عموئی ، شهیدعموئی ، سردارعموئی ، سردار عموئی ،سردار عمویی، سردارعمویی
وسطی کلا ، وسطی کلا ، وسطیکلا ، وسطی کلاء ، وسطی کلا ، وسطی کلا
مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، شهیدشیمیایی ، شهید شیمیایی ، سایت شهید شیمیایی ، پایگاه اطلاع رسانی شهید شیمیایی ، سردار شهید موسی عمویی وسطی کلایی ، وسطی کلائی ، وسطی کلایی،
قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ،قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، شهید موسی عموئی ،شهیدموسی عموئی ، شهیدموسی عمویی ، شهید موسی عمویی ، شهیدعمویی ، شهید عمویی ،شهید عموئی ، شهیدعموئی ، سردارعموئی ، سردار عموئی ،سردار عمویی، سردارعمویی
وسطی کلا ، وسطی کلا ، وسطیکلا ، وسطی کلاء ، وسطی کلا ، وسطی کلا
مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، شهیدشیمیایی ، شهید شیمیایی ، سایت شهید شیمیایی ، پایگاه اطلاع رسانی شهید شیمیایی ، سردار شهید موسی عمویی وسطی کلایی ، وسطی کلائی ، وسطی کلایی ،
قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ،قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، قائم شهر ، قائمشهر ، شهید موسی عموئی ،شهیدموسی عموئی ، شهیدموسی عمویی ، شهید موسی عمویی ، شهیدعمویی ، شهید عمویی ،شهید عموئی ، شهیدعموئی ، سردارعموئی ، سردار عموئی ،سردار عمویی، سردارعمویی
وسطی کلا ، وسطی کلا ، وسطیکلا ، وسطی کلاء ، وسطی کلا ، وسطی کلا
مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، مازندران ، شهیدشیمیایی ، شهید شیمیایی ، سایت شهید شیمیایی ، پایگاه اطلاع رسانی شهید شیمیایی ، سردار شهید موسی عمویی وسطی کلایی ، وسطی کلائی ، وسطی کلایی ،
قایمشهر ، قایم شهر ، قایمشهر ، قایم شهر، قایمشهر ، قایم شهر ، قایمشهر ، قایم شهر
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : مردیکه عوضی !! مگه خودت ناموس نداری !! ..... می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟!! ....
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد : خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم !
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...