پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران
پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟!

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : مردیکه عوضی !! مگه خودت ناموس نداری !! ..... می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟!! ....

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد : خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم !

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

مقدمه و فراز اولیه وصیت نامه ی سردار شهید عموئی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

"الذین امنو و هاجروا و جاهدا و و فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون"

آنانکه ایمان آورده اند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا و مال و جانشان جهاد کردند ، آنها را نزد خدا مقامی بلند است و بالخصوص رستگاران دوعالمند  

با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقیة الله اعظم (روحی و ارواحناه له الفداء) ، با درود بر نائب بر حقش حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) و با درود و سلام بر مقام معظم رهبری ، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (حفظ الله ) و با درود بیکران به ارواح پاک طیبه شهداء از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی ایران و با درود و سلام بر خانواده معظم شهداء و اسراء و مفقودین و جانبازان ، معلولین جنگ تحمیلی که با ایثار خون خود نهال نوپای اسلام را تنومند کرده اند .

من همپای آنان  در سال ۱۳٥٧  در جهت انجام وظیفه و خدمت به انقلاب اسلامی به کمیته انقلاب اسلامی رفتم ، بعد از مدتی با تشکیل سپاه پاسداران به سپاه پاسداران پیوستم ، با آنکه شناخت کامل داشتم هرکس به این نهاد مقدس بپیوندد باید جانش را در طبق اخلاص بگذارد و آنرا تقدیم اسلام و راه امام بنماید، من با شناخت صحیح و عضویت در این نهاد مصمم شدم آنقدر در کوهها ، جنگلها ، دشتها ، دریاهای جنوب و غرب کشور با صدام و صدامیان ، منافقین و آمریکای جنایتکار بجنگم تا شربت شهادت بچشم و مبارزات را برای اسلام و قرآن ادامه دهم ، آنقدر با دشمنان اسلام بجنگم تا رضایت معبودم را بدست آورم ، خواه شهید شوم ، خواه بکشم ، راضی به رضای او هستم و از خداوند منان میخواهم به بنده لیاقت و شایستگی را مرحمت فرماید تا در جهت انجام وظیفه از هر نوع کوششی دریغ نورزم . 

 

ادامه دارد....

خاطره جالب و خواندنی از مادر شهید مظلوم دکتر بهشتی

مرحومه معصومه بیگم خاتون آبادی مادر شهید بهشتی بودند. ایشان یکی از خاطرات جالب خود را در مورد فرزنش محمد حسینی بهشتی این گونه تعریف می کند:  

 

پدرم چون اولاد پسر نداشتند و من هم درس خوانده بودم، می‌گفتند که حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره می‌کرد. من هم می‌خواهم که این دختر در خانه باشد و به جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.
بعداً پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری می‌کنند و از من اولادی به وجود می‌آید که عام‌المنفعه می‌شود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آن‌قدرها کفاف نمی‌کند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند که از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من شوهر کردم. پدرم منتظر بود که پسرم به دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.
پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که می‌گفت وقتی می‌خواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. چهارده معصوم روح مرا گرفتند و پیش پیغمبر بردند و من (مادر شهید مظلوم) گفتم که ما چه کار کنیم که پیش آنها از ما شفاعت بشود، گفتند این «آقای محمد» را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است. خیلی سفارش از این قبیل به من کرد.

ادامه مطلب ...