پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران
پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

پایگاه اطلاع رسانی سردارشهیدموسی عموئی

فرمانده دلیر لشکر 25 کربلای مازندران

دو عکس کمتر دیده شده از رهبر معظم انقلاب در جبهه

حضور رهبر انقلاب در میان رزمندگان اسلام

   
وسطی کلا  
وسطی کلا 
وسطی کلا ، قائمشهر ، مازندران 
شهید شیمیایی ، عمویی ، عموئی ، شهید مازندران

زیارت مجازی مرقد پاک و مطهر سردار شهید عموئی ،قائمشهر - وسطی کلا

<< شهداء را یاد کنید حتی با یک صلوات >> 

 

  زیارت مجازی مرقد پاک و مطهر فرمانده سرافراز سپاه اسلام ،  

      سردار شهید موسی عموئی  وسطی کلایی 

فرمانده ی دلیر گردان امام محمد باقر(ع)    

مازندران - قائمشهر - وسطی کلا

 

  

 

 

 

 

 زیارت نامه ی شهداء   

اَلسَّلامُ عَلى رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ

اَلسَّلامُ عَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرین اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَالتَّوْحیدِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَاَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ
السَّلامُ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَاصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ
وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَذَبَبْتُمْ عَنْ دینِ اللّهِ وَعَنْ نَبِیِّهِ
وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ
فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِیِّهِ وَعَنِ الاْسْلامِ وَاَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَعَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ فى مَحَلِّ رِضْوانِهِ
وَمَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِیّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولَّئِکَ رَفیقاً
اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَاَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ الْفائِزینَ
الَّذینَ هُمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَعَلى مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَّئِکَةِ وَالنّاسِ اَجْمَعینَ
اَتَیْتُکُمْ یا اَهْلَ التَّوْحیدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِیارَتِکُمْ اِلَى اللّهِ مُتَقَرِّباً
وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَریفِ الاْعْمالِ وَمَرْضِىِّ الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَکاتُهُ
وَعَلى مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْنى بِزِیارَتِهِمْ وَثَبِّتْنى عَلى قَصْدِهِمْ
وَتَوَفَّنى عَلى ما تَوَفَّیْتَهُمْ عَلَیْهِ وَاجْمَعْ بَیْنى وَبَیْنَهُم فى مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ
اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ
 
 سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما اى شهیدان با ایمان سلام بر شما اى خاندان ایمان و توحید سلام بر شما اى یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائى که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهى دهم که براستى خداوند شما را براى دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان براى رسول خود و گواهى دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آنطور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازى کردید در رکاب رسول خدا و گواهى دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدایتان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورتهاى شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانى هستند آنها گواهى دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستى شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنکه شما را کُشت آمده ام به نزد شما براى زیارت اى اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوى خدا تقرب جویم و بدانچه گذشته از اعمال شریف و کارهاى پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آنکس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارتشان و بر آن نیتى که آنها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آنچه ایشان را بر آن میراندى و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهى دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
 
مفاتیح الجنان                                           
 
                                  التماس دعا 
وسطی کلا 
وسطی کلا 
مازندران 
عمویی - عمویی - سردارعمویی - شهیدعمویی

هدیه رهبر معظم انقلاب اسلامی به خواهر شهید کرمانشاهی

 

 

پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید عموئی : خواهر شهید «شهاب خالصی» گفت: خواهرم خدمت آقا عرض کرد نامه‌ای از دفتر شما برای ما آمده است که می‌خواهم با امضای شما متبرک شود؛ ایشان هم محبت کرده و نامه را امضا کردند. خواهر دیگر هم انگشتری رهبر را طلب کردند که آقا کریمانه عنایت کردند.

 
فرزانه خالصی در گفت‌وگو با فارس ، در خصوص دیدار سرزده مقام معظم رهبری با خانواده شهید «شهاب خالصی» و شهید «غلامرضا دستم‌بویه» اظهار داشت: بارها به دیدار حضرت آقا در تهران رفته بودم؛ حتی در دیداری که با ایشان به عنوان خانواده ایثارگران کرمانشاه داشتیم، ایشان را دیدیم؛ بعد از ظهر همان روز هم در رژه لشکر 81 زرهی حضور داشتیم و به عنوان خانواده شهدا حضرت آقا را از نزدیک زیارت کردیم اما دیدار جمعه شب لذت و رنگ و بوی دیگری داشت.
 
وی با اشاره به نحوه اطلاع‌رسانی برای حضور رهبر معظم انقلاب در منزلشان، ادامه داد: صبح 22 مهرماه تعدادی از دوستان به ما اطلاع دادند که امروز خودمان را برای مصاحبه‌ای آماده کنیم؛ از جایی که بنده سال‌هاست مصاحبه و سخنرانی نمی‌کنم به آنها گفتم «ما مصاحبه نمی‌کنیم»؛ گفتند «این یک مورد استثناست و باید مصاحبه کنید» گفتم «بایدی در کار نیست»، زمانی که آنها گفتند «دستور حضرت آقاست و شما باید مصاحبه کنید» بنده نیز گفتم «خب چون دستور ولی امر است، چشم».
 
خواهر شهید خالصی افزود: به همراه مادر و خواهرم آماده مصاحبه شدیم؛ حدود ساعت هشت و نیم زنگ خانه را زدند؛ یک گروه فیلمبرداری و گروه دیگری آمدند و گفتند «سریع آماده شوید» ما گفتیم «عجله نکنید مگر مصاحبه نیست؟!» گفتند «حضرت آقا تشریف می‌آورند داخل»؛ وقتی این را گفتند سرجایمان خشک‌مان زد، واقعاً غافلگیر شدیم؛ به آنها گفتم اجازه دهید اقوام را با خبر کنیم، گفتند «فرصتی نیست حضرت آقا دارند تشریف می‌آورند».
 
* حضرت آقا فرمودند «یکی از شیرزنان صبور خود شما هستید»
 
وی افزود: سعی کردیم از نظر روحی و ذهنی بر خود مسلط شویم؛ پدرم، برادرانم و همسرم در طول هشت سال جنگ تحمیلی در مناطق جنگی بودند و حالا وقتی حضرت آقا می‌خواستند به منزل‌مان تشریف بیاورند، مردی در خانه نداشتیم؛ وقتی حضرت آقا وارد خانه شدند، گفتم «به شهر دلاورمردان غیور و شیرزنان صبور خوش آمدید» ایشان گفتند «یکی از شیرزنان صبور خود شما هستید» که برای من خیلی جالب بود.
 
خالصی با بیان اینکه پس از شهادت همسرم فرزندی نداشتم و با مادر و خواهرم زندگی می‌کنم، گفت: حضرت آقا با مادرم درباره شهادت «شهاب» صحبت کردند؛ از بنده نیز درباره شهادت همسرم پرسیدند و دلداری دادند؛ ایشان از خواهرم مقطع تحصیلی‌اش را پرسیدند. خواهرم گفت «لیسانس علوم تربیتی شاخه مدیریت آموزشی» و بنده هم گفتم «بنده فوق لیسانس و دبیر جغرافی هستم» در ادامه درباره مهار آب‌های سطحی استان صحبت کردیم و به ایشان گفتم «انشاءالله مسئولین ما دقت نظر بیشتری داشته باشند» ایشان هم دعا کردند «امیدواریم که مسئولان روی این قضیه دقت کنند تا آب‌های استان به هرز نرود».
 
وی افزود: حضرت آقا در بحث عاطفی و معنوی به راهی که شهدا رفتند و معنویت شهادت اشاره کردند؛ ما را دعوت به صبر ‌کردند؛ ایشان از مادر پرسیدند «پدر خانواده کجا هستند؟» مادر گفتند «به رحمت خدا رفته» و مادر در ادامه توضیح دادند «همسرم، 3 پسر و دامادم در طول جنگ تحمیلی در جبهه‌ها بودند؛ بنده هم در گیلانغرب با درست کردن غذا و شستن رخت و لباس رزمندگان، مسئول خدمت به آنها بودم» که حضرت آقا با لحن بسیار زیبایی مادر را تحسین کرده و طلب اجر و مغفرت برای وی کردند؛ مادرم از حضرت آقا خواستند تا ایشان برای برادر کوچکترم هم که به رحمت خدا رفته طلب مغفرت کنند و ایشان هم آرزوی مغفرت برای برادرم کردند.
 
* لحظات دیدار بسیار شیرین بود 
 
خواهر شهید «شهاب خالصی» افزود: لحظات دیدار با حضرت آقا شیرین‌ترین لحظات بود؛ به قدری در کنار ایشان احساس امنیت و آرامش می‌کردیم که اصلاً متوجه نبودیم در اطراف ما چه می‌گذرد؛ خواهرم نیز به ایشان گفت نامه‌ای از دفتر شما برای ما آمده است و می‌خواهم این نامه با امضای شما متبرک شود؛ ایشان نامه را امضا کردند. خواهرم شهناز هم از ایشان خواستند تا انگشتری به وی بدهند؛ حضرت آقا هم کریمانه انگشتر خود را از انگشت مبارکشان درآورند و به خواهرم دادند و بنا به درخواست ما تفألی به حافظ زدند که شعر بسیار پرمغز و شیوایی آمد.
 
* تفأل رهبر معظم انقلاب در منزل یک شهید
 
خواهر شهید «شهاب خالصی» بیان کرد: از حضرت آقا خواستیم تفألی به دیوان حافظ بزنند، ایشان این کار را انجام دادند و قرار شد بعد از رفتن ایشان آن صفحه را بخوانیم؛ ما هم پس از اینکه ایشان رفتند این شعر را خواندیم و بسیار گریستیم.
 
* بسیار دلتنگ حضرت آقا هستیم
 
خواهر شهید «شهاب خالصی» خاطرنشان کرد: پس از دیدار با حضرت آقا و پخش آن از تلویزیون، دانش‌آموزانم در کلاس درس خیلی مشتاق بودند که بیشتر بدانند در آن شب چه گذشت. بنده هم بحث ولایت فقیه را روز گذشته در کلاس درس مطرح کردم که کلاس درس بسیار شیرینی بود؛ هنوز هم در حالت شک و بهت زده‌ایم و از دیشب تا حالا بسیار دلتنگ حضرت آقا هستیم؛ خواهر و مادرم به قدری بی‌قرارند که نمی‌توانند در خانه بنشینند.
 
* خواب زیارت امام حسین (ع)، شهاب را به جبهه کشاند
 
همسر شهید «غلامرضا دستم‌بویه» بیان کرد: همسرم در عملیات «والفجر9» در سلیمانیه عراق به سال 1364 به شهادت رسید؛ 10 ماه بعد از آن هم برادرم «شهاب خالصی» در عملیات «کربلای 5» به شهادت رسید.
 
وی ادامه داد: تاریخ تولد من و شهاب در روز اول شهریور ماه است و بنده متولد سال 41 هستم و شهاب متولد سال 46 است و بنابراین بنده علاقه خاصی به شهاب داشتم؛ شهاب در نوجوانی به همراه برادر بزرگترم «علی» در تظاهرات شرکت می‌کرد؛ وی در درگیری‌های پاوه به دلیل سن کم و عدم توان درگیری مسلحانه در جمع‌آوری مجروحان و ملحفه‌های آنها کمک می‌کرد.
 
خواهر شهید «شهاب خالصی» بیان کرد: شهاب با آغاز جنگ تحمیلی در حالی که 14 ساله بود، در خواب دید که به زیارت امام حسین (ع) رفته است؛ این خواب را برای مادرم تعریف کرد و مادرم هم گفت «خب به کربلا می‌روی» اما شهاب اینگونه تعبیر کرد که باید به جبهه برود؛ برای اعزام به جبهه اقدام کرد، سن او کم بود و نمی‌پذیرفتند اما پس از اصرار و پیگیری در مصاحبه با بسیج پذیرفته شد که بسیار خوشحال به منزل‌مان آمد و گفت «مرا قبول کردند».
 
* شهاب در جبهه به دلیل ترکش‌های زیاد «مرد آهنی» نام گرفت
 
وی افزود: شهاب در ابتدا تک تیرانداز بود و برای نخستین بار در جبهه قصرشیرین مجروح شد و تا 19 سالگی که به شهادت رسید، 13 بار به شدت مجروح شد؛ وی پس از آشنایی با شهید «وحید رضایی» دوره آموزش تخریب را گذراند و از نیروهای گردان تخریب‌چی تیپ بنی‌اکرم (ص) شد؛ او در حین خنثی‌سازی مین در عملیات «والفجر 5» به شدت از ناحیه فک و گردن آسیب دید؛ تمام بدن او ترکش بود و به همین دلیل دوستانش به او لقب «مرد آهنی» داده بودند.
 
خالصی اظهار داشت: برادرم خیلی عاقل و باهوش بود؛ او در «عملیات‌های والفجر»، عملیات «میمک» و «کربلای یک تا 5» حضور یافت؛ به حضرت زهرا (س) بسیار علاقه‌مند و پس از شهادتش در شب شهادت دختر پیامبر اسلام (ص) و در عملیات «کربلای 5» با عنوان معاون گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا (ع)، پیکرش به مدت 3 ماه در شلمچه مفقود شد.
 
وی گفت: در روز تولد حضرت علی‌اکبر (ع) دوستان شهاب برای او اعلامیه‌ای با عنوان «عارف شب زنده‌دار، شهید بی‌مزار» چاپ کردند تا مراسم بزرگداشت برگزار شود اما مادرم راضی نمی‌شد و می‌گفت «شاید پسرم زنده باشد» تا اینکه علمای شهر به منزل آمدند و با مادر صحبت کردند تا مادر راضی شود.
 
خواهر شهید «شهاب خالصی» افزود: سه ساعت قبل از برگزاری مراسم، پیکر شهاب را به خانه آوردند و چون روز تولد حضرت علی اکبر (ع) بود، مادرم گفت باید قربانی کنیم و با شیرینی از مردم پذیرایی کردیم.